گمشده؟!

  • ۱۶:۱۴

تلفن زنگ میزد ,بهش گفتم تو جواب میدی یا من؟خندید..

گوشی رو برداشتم.. 

صدای یه مرد بود ازم خواست اسم و سن و نشونی های گمشده ام رو بگم..

همش 17 سالش بود که گمش کردم..

یه بهار بود، ساعت سه و نیم صبح، تیشرت قهوه ای داشت.. داشتیم با هم حرف میزدیم، براش قرآن میخوندم:)

صدای مسیج گوشیم اومد.. نگاهم چرخید سمتش.. دیگه نبود..

پرسید اسمش چی بود؟ -عطیه

اسم شما چیه؟ -عطیه

هنوز مکالمه تموم نشده بود که یه دست تلفن رو قطع کرد

گریه میکرد

دستم رو گرفت : عطیه بریم، دلم داره میترکه..

 

 

 

بعدا نوشت: حدود سه ماه از نوشتن این دلنوشت میگذره و پیداش کردم.. گم نشده بود فقط نمیدونست بازی خیلی وقته تموم شده و باید بیاد بیرون...

«اقا فرشته مرسی که بهش گفتی🥺❤️»

پ.ن: میدونم میدونم از استوری ها خسته شدین اومدم پست خوشگلتر بزارم ایشالا که مورد پسنده🙂

و یه موزیک؟

 

 

صادق کاوه

 

در۲۳ سالگی عاشق شدم،دوسش داشتم،دوسم داشت مسیر سخت بود،مسیرش سخت بود.

حرکت کردیم یک روح در دو بدن،یک جان در دو بدن،یک نفس در دو بدن،جنگیدیم برای هم،جنگیدیم برای عشق،جنگیدیم برای دوست داشتن.

رسیدیم به پایان،دستانش در دستانم،نگاه اش در نگاه ام،در آغوش هم برای هم...

میمونه اینجا یادرگاری♥️

تاریخ:۱۴۰۴/۰۸/۱۸

خیلی دوست دارم 😍♥️

صادق🥺
فقط میتونم بگم خیلی بیشتر از چیزی که فک کنی دوست دارم❤️
᭙ꪖ𝕥ꫀ𝕣 ᧁⅈ𝕣ꪶ{ ꪑꪖꫀᦔꫀꫝ

سلام عطی جونم چطوری ^^

ماعده😍
سلام خوبم تو چطوری
᭙ꪖ𝕥ꫀ𝕣 ᧁⅈ𝕣ꪶ{ ꪑꪖꫀᦔꫀꫝ

منم خوبم مرسی چخبراااا

دلتنگت بودم ಥ‿ಥ 

هیچی درگیر مثه همیشه☹️
وبتو ندارم بهت سر بزنم💔
᭙ꪖ𝕥ꫀ𝕣 ᧁⅈ𝕣ꪶ{ ꪑꪖꫀᦔꫀꫝ

عملا وبم ندارم من😂عیبی نداره خودم میام وبت

عههه چه بد☹️
پس خواستم بیای پست رمز دار بدون رمز میذارم😂
᭙ꪖ𝕥ꫀ𝕣 ᧁⅈ𝕣ꪶ{ ꪑꪖꫀᦔꫀꫝ

وای جعرررر چه روزایی بودا😂

الان اصلا به باحالی اون روزا نمیرسه بیان

اونموقع گوه بود متاسفانه گوه تر شد😐
᭙ꪖ𝕥ꫀ𝕣 ᧁⅈ𝕣ꪶ{ ꪑꪖꫀᦔꫀꫝ

اینم میشه گفت😂

💔
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan