می ایستاد

  • ۱۵:۰۹

 

داشت در یک عصر پاییزی زمان می ایستاد

داشت باران در مسیر ناودان می ایستاد

با لبی که کاربرد اصلیش بوسیدن است

چای مینوشید و قلب استکان می ایستاد

در حیاط خانه گل ها محو عطرش میشدند

ابر بالای سرش در اسمان می ایستاد

موقع رفتن که میشد طاقت دوری نبود

جسممان میرفت اما روحمان می ایستاد

+حس خوبی بهم میده این عکس:)

++نشد عکس کاملشو بزارم:////

  • ۷۷
†𝒌𝒊𝒏𝒈..⌥ ‌‌

عهر پیداییدیش 

کامل نی:(()
†𝒌𝒊𝒏𝒈..⌥ ‌‌

فرق نمکنع خا

نع اون قشنگ تر بود:(
†𝒌𝒊𝒏𝒈..⌥ ‌‌

:/ 

:(
†𝒌𝒊𝒏𝒈..⌥ ‌‌

:|

:(
little kitten

الان این در وصف رفتنته؟😂😂

😂😂😂یس
†𝒌𝒊𝒏𝒈..⌥ ‌‌

:||

:)عاکیه؟
†𝒌𝒊𝒏𝒈..⌥ ‌‌

نم :| 

:))
ناشناس

هوهوهو میخوای بری؟؟؟

چندروز؟

نی نای نای نی نای نای😁

یو؟؟
بربگشتم😂
Maedeh 💗😇

عطییییی عطیییی عطییبی

ماعده ماعده واعده
Saba ^^

=/رفتم چو حس

من نیز
:(:^*^ ^*^:):

سلام عطی جونم ^^

سلام
میشناسم؟😂
roma ,

سالام عطی عطی 

بیا بریم صداقتی 0_0

 

خخخخخ

خوبی؟

جوابمو ندادی نیگرانت شودمممممم 

اونجا کجاس؟؟😂
ناشناس

عرررر چرابرگشتی؟؟

نبودی خوش میگذشت

عاو😂
متاسفانه باس تحملم کنی
BJSNJ TJKBA

تارام☺😂

😂😂مخم هنگید بخدا
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan