- چهارشنبه ۱۲ آذر ۹۹
- ۱۶:۴۳
I'm worried that your heart be was break
and I am unaware of your world
- ۱۱۳
I'm worried that your heart be was break
and I am unaware of your world
نصیحت نیست:| اینو اول میخوام به خودم بگم..
من برا چی به گذشته فکر میکنم..
برا چی هنو موندم توش؟
عاقا یبار یکی اذیتم کرد.. که چی؟؟
اصن بهتر شعور خودشو نشون داد و اینکه من براش مهمم که سعی میکنه اذیتم کنه والا:/
اگه یه روزی یکی بهم چاقو زد..
من فرداش باید باز بیام به خودم چاقو بزنم بگم اره من یادم افتاد دوباره؟؟
باز دوباره یادم افتاد؟؟
این شرط عقله؟ :|
من یکی بم چاقو میزنه میرم بیمارستان میگم دکتر درش بیار جاشم نمونه اصن:/
اونا رفتن پی کارشون:/ من چرا شب بشینم به اونا فکر کنم ناراحت شم؟
برو بینم من دیگه هیچی برام نیست
اینکه کی بودم..
چی بودم
و چ اتفاقی افتاده:)
یا همین الان میای خصوصی یا تهدیدی که کردمو عملی میکنمممم
داشت در یک عصر پاییزی زمان می ایستاد
داشت باران در مسیر ناودان می ایستاد
با لبی که کاربرد اصلیش بوسیدن است
چای مینوشید و قلب استکان می ایستاد
در حیاط خانه گل ها محو عطرش میشدند
ابر بالای سرش در اسمان می ایستاد
موقع رفتن که میشد طاقت دوری نبود
جسممان میرفت اما روحمان می ایستاد
+حس خوبی بهم میده این عکس:)
++نشد عکس کاملشو بزارم:////
.Maybe I'm just one person
,but with all my being
.I will stay with you
with all my being
I will buy your pain with my soul
,until you laugh
only for me
.and that's the meaning of life
25.12.10.28 1.12.13.30 12.1 18 23.24.18
*عررررررر یه ذوق خفنی دارم... دارم با تی وی پست میذارممممم
**ویسم... دلم برات به اندازه همه بودنات تنگ شده..
هر چی راجبم شنیدی رو باور کن
حوصله توضیح دادن خودمو به کسی ندارم:)
برام مهم نیست پشتم چی میگن
ادمایی که باید باور میکردن.. کردن
خوبی باهام؟ خوبم
مشکل داری؟ هری:)
منم دلم برات تنگ شده ۹۹ بود اون موقع ها نه؟