- چهارشنبه ۹ شهریور ۰۱
- ۲۰:۰۴
خب شاید باورش برای خودمم خیلی سخت باشه که 2 سال و 4 ماه و 20 روز از روزی که باهات اشنا شدم میگذره و فقط خدا میدونه چقدر دلتنگ اون روزام و کی باورش میشه توی یه سال اخیر شاید کمتر از یه ساعت باهم حرف زده باشیم.. اونم من و تویی که کل روزامون کنار هم بودن:)
از اخرین باری که کلوچه صدات زدم خیلی میگذره.. اصلا نمیدونم قراره این پستو ببینی یا نه ولی میخوام بدونی خیلی عاشقتم و هیچوقت فراموشت نکردم.. فقط میدونی ما توی یه نقطه های بدی از زندگی هم بودیم و یاداور خاطرات تلخ.. نمیگم اینکه دوریم به نفعمونه ولی فراموش کردن برامون اسون تر شد.. نمیدونم کجایی چیکار میکنی.. بهت گفتم بهم مسیج بدی و خب بهت حق میدم اگه نخوای باهام حرف بزنی
خواستم بگم تو هنوزم برام مثل قبلی و اینکه یه مادر هیچوقت نمیتونه بچشو یادش بره و بهش فکر نکنه..
وایت بر من امیدوارم از اون حصاری که دور خودت پیچیده بودی بیرون اومده باشی و امسال با هم دانشگاهیات روزای خوبی بگذرونی و انقد از جمعای دوستانه نترسی..
و البته امیدوارم یکی که لیاقتت رو داشته باشه جامو گرفته باشه
یادت نره غذاتو هم مثل بچه ادم بخوری.. دو سه قاشق نداریما😬